دنبالشان می گردم پس چرا نیست؟؟!! بگذار کمد لباس هایم را بگردم شاید پیدایش کردم اه لعنتی ها این جا هم نیستند. کمی می نشینم تا خستگی در کنم، دوباره بلند می شوم. تنها راهش همین است.تنها راه برای این که خسته نشوم از جستجو. بهتر است چند نفس عمیق بکشم تا کمی جان بگیرم. دوباره برمی خیزم. میان عطرهایم جستجوی شان می کنم . نیستند. لعنتی ها نمی دانم کجا گذاشتم شان. میان نوارهای کنار گرامافون هم جای خوبی است شاید آنجا پنهان شان کرده باشم.

هود را روشن نمی کنم و تمام درها و پنجره های خانه را باز می گذارم. می خواهم بوی قرمه سبزی ام تمام محله را پر کند. در حیاط را چهار طاق باز می گذارم تا بوی گل یاس تمام کوچه را بردارد و همه محل رقص ماهی های قرمز حوض را ببینند. می خواهم بوی نم خاک در تمام کوچه بپیچد . تو ای " پسر همسایه " می خواهم همه ی محل بدانند زندگی بدون تو هم برایم جریان دارد با این که هنوز بوی اطلسی های یادگاری ات در فضای خانه پخش است.